دفتر غمهایم

هیچگاه لحظه جداییمان را حتی در خواب نیز ندیدم.
زندگی را بدون تو یک کابوس میدیدم ، آنقدر تو را دوست میداشتم که قلبم
 هیچ احساسی به جز تو نسبت به هیچکس و هیچ چیز نداشت.
دنیا را با تو زیبا میدیدم و هر شب اگر از دلتنگی خوابی به این چشمهای خسته
 و گریانم می آمد ، به شوق دیدار با تو به خواب میرفتم.
تو رفتی ، اما عشق در قلب من همچنان زنده است و قلب مرا می سوزاند.
هنوز هم یک مجنونم و منتظر تو هستم ای لیلی بی وفا.
این رسمش نبود ای بی وفا! محبت و وفا را از تو آموخته بودم ، معنای عشق
را تو به من یاد دادی ، اما اینک از دید تو  دیگرعشقی وجود ندارد.
سخت است وداع با کسی که لحظه به لحظه به یاد او بودی و تمام زندگی تو بود.
به خدا این رسمش نبود  قلبی که دیوانه وار تو را دوست میداشت را بشکنی.
دلت از سنگ نیز سنگتر است.
ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، حالا دیگر بهانه ای برای زنده ماندن ندارم.
به چه عشق و امیدی زندگی کنم؟ خوشبختی؟ موفقیت؟
خوشبختی را با تو میدیدم و موفقیتم در گرو عشق تو بود.
تا اشک میریزم به من میگویی بچه ای و تا ابراز علاقه ای کنم به من میخندی
 و هیچ احساسی نسبت به من و اشکهایم نداری.
تمام متنهایم در این دفتر عشق را همه از بی وفایی های تو نوشته ام و همه
 صفحات این دفتر پر از غم و دلتنگی های من است.
دفتر عشقی که اینک یک دفتر پر از غم است.
دفتر غمم را باز میکنم و زین پس تنها از غم ها و تنهایی و بی وفایی های
 تو می نویسم. پس بخوان ای مخاطب ، بخوان و درد مرا بفهم.
او که باید دردم را بفهمد دلش سنگ است و یک ذره احساس محبت و عشق
در وجودش نیست . او که باید بخواند نمی فهمد عشق چیست، شکستن یک
  قلب چه دردیست. آری او که باید بخواند دیگر لایق  این دفتر عشق و متنهایم نیست.

شهر نگاهت

اگر شهر نگاهت فرصتی داشت برای دیدن ، اگر قلب تو جایی داشت برای همیشه ماندن، عاشق آن نگاه پاکت میشدم و تا ابد در قلب مهربانت گرفتار میشدم.
اگر مرا میدیدی ، به حرفهایم نمیخندیدی ، در دلم مانده است رازی که تنها با پرواز به آن میرسیدی!
تو در همان بام بنشین و آواز بخوان ، من به سوی تو می آیم ، تو از عشق دلهره ای نداشته باش ، من عاشقت میمانم.
نگو که از گذشته ها، خاطره تلخ داری و از خاطره ها ،لحظه ی خوشی نداری ، من به تنهایی تحمل میکنم لحظه های سخت را ، گرچه قلبم پر از درد است اما دوایی میشوم برای دردهای تو.
در لا به لای پرتو غروب ، میبینم لحظه ای پر غرور ، به سوی خورشید میروم تا وجود سردم ، گرم شود و گذشته های تلخ به فراموشی سپرده شود.
دنیای من باش ، ای دنیای من ، هوای مرا داشته باش ای نفس من .
اگر شهر نگاهت فرصتی داشت برای همیشه ماندن ، اگر خورشید آسمانت گرمایی داشت برای همیشه سوختن ، میماندم همیشه در قلب گرمت تا بسوزم در عشق پاکت.

دوستت دارم

به پاکی چشمانت قسم دوستت دارم.
به خدا خیلی دوستت دارم .
تو همه وجود من ، زندگی ام و تمام هستی منی آری تو دنیای منی.
با تو این زندگی برایم زیباست و لحظه های با تو بودن برایم شیرین است.
با تو می توانم با افتخار به قله خوشبختی برسم و نام مقدس تو را فریاد بزنم.
تو همان خوشبختی منی ، همانی که برای رسیدن به آن از همه چیز و همه کس خواهم گذشت.
تنها تو را می بینم ، لحظات با تو بودن را و یک زندگی شیرین و آخر سر نیز رویاهای عاشقانه ام با تو.
با تو  همانی خواهم شد که تو میخواهی ، همان عاشقی که برای همیشه با تو وفادار می ماند.
بگذار به آنهایی که این دل بی گناهم ر ا شکستند ثابت کنم  عشق واقعی به چه معناست.
 این قلب شکسته ام ، قلبی که توسط آنان که ادعای عاشقی می کردند شکسته شده است را با اطمینان برای همیشه به تو تقدیم می کنم و دلم میخواهد تا آخرین لحظه نفسهایت آن را با محبت و عشقت نزد خود حفظ کنی.
با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، با تو هستم ، خواهم ماند ، مثل یک مجنون تا ابد و برای همیشه.
به پاکی آن قلب مهربانت قسم دوستت دارم.
به خدای آسمانها و زمین خیلی دوستت دارم.
تو همانی که من میخواستم ، تو همان عشق واقعی هستی که سالها در جستجوی او بوده ام.
اینک که تو را به سختی به دست آورده ام به آسانی نیز از دست نخواهم داد.
با تو معنای عشق را فهمیدم ، و فهمیدم که چگونه باید عاشق ماند.
آری همین است رسم عاشق بودن.
با قلبی پاک و احساسی پر از محبت و عشق ، با صداقت ، یکرنگی و یکدلی با آنکه دوستش داری و همه زندگی ات هست تا آخرین نفس ، تا لحظه مرگ بمانی و عاشقتر از همیشه نیز دوستش بداری، این رسم عاشقی است که تو به من و آنان که قلبم را شکستند آموختی.
پس ای عشق من با یکدلی ، یکرنگی ، صداقت ، با قلبی پاک عاشقانه تر از همیشه با تو می مانم و باور کن که خیلی دوستت دارم.

لحظه های بارانی

آن دم که باران می بارید و قطره های آن بر روی گونه ام مینشست تو را یافتم.
تو همان قطره بارانی بودی که بر روی چشمانم نشستی ، قطره ای پر از محبت و عشق.
آن لحظه احساس کردم آن قطره ، قطره اشکم است که از چشمانم سرازیر شده .
اما آن یک قطره باران بود ، قطره بارانی که مرا عاشق کرد.
از آن لحظه هر زمان باران می بارید به زیر باران میرفتم بدون هیچ چتر و سرپناهی.
باران می بارید و من خیس خیس در زیر قطره هایش می نشستم تا دوباره تو را احساس کنم.
یک لحظه بغض گلویم را گرفت و قطره های اشک از چشمان سرازیر شد.
قطره های اشکی که بوی باران میداد .
گویا یکی از آن قطره های اشک ، همان قطره باران بود که در چشمانم نشسته بود.
احساس کردم چشمانم عاشق شده اند ، عاشق باران و لحظه های بارانی.
حس غریبی بود .
حسی که میگفت این قطره های اشک فرشته ایست که از آسمان بر گونه های من میریزد.
یک لحظه چشمانم را به آسمان دوختم ، در میان شاخه های درختی که در زیر آن ایستاده بودم تو نشسته بودی و چشمان خیست را به من دوخته بودی.
تو بودی که اشک میریختی و قطره های اشکت همراه با باران بر گونه های من میریخت.
آری آن قطره از اشکهای تو بود نه از  قطره های باران.
آن زمان بود که عاشق باران شدم ، عاشق تو و لحظه های بارانی .

ارزش عشق

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی
اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی
گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی
از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی.
چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور.
چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی.
صدای فریادم را همه شنیدند به جز او که باید میشنید.
اشکهایم را همه دیدند و دلهایشان برایم سوخت ، اما تو که چشمهای خیسم را دیدی دلت برای خودت سوخت.
آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم.
گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ، فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است.
حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم .
اما رفتنم محال است ، تو به انتظار ننشین که التماس تو کردن خیال است
عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست.
آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم .
گرچه لایق این عشق نیستی ، اما قلب مجنونم تو را لایق میداند.
گرچه برایت هیچ ارزشی ندارم ، اما عشق برای من با ارزش است.