جادوی یک نگاه

یک نگاه ، یک دنیا احساس ، غوغایی درون قلبها .
نگاهی به وسعت قلب مهربان تو ، احساسی به قشنگی عشق ، و یک دنیای دیگر ، آغازی دیگر.
آغازی با دو قلب عاشق ، به رنگ دوست داشتن به لطافت عشق.
نگاه تو مرا به اوج این باور رساند که من از امروز تا آن لحظه که دنیایی را نخواهم دید اسیر قلب مهربان تو هستم.
یک اسیر خوشبخت ، با یک عالمه احساسات عاشقانه ، به عشق امروز ، به انتظار فردا ، در آرزوی به دست آوردن کلید سرزمین رویاها.
انتظار برایم به این معناست که خیلی دوستت دارم.
دلتنگی برایم به این معناست که خیلی برایم عزیزی.
تو برایم به این معنایی که بدون تو محال است زندگی کنم.
حالا چرا تو؟ پس او کجاست ؟ من به انتظار غروب نشسته ام ، غروبی که برای من که عاشقم خیلی زیباست.
با اینکه بی تو از رنگ غروب بیزارم ، اما چون با توام از لحظه مرگ نیز نمی هراسم زیرا میدانم که آن لحظه از عشق تو میمیرم.
داستان ما از همان یک نگاه آغاز شد ، و به لحظه مرگ نیز ختم خواهد شد.
در لابه لای این لحظه ها ، احساسات را از درون قلبم حس کن و باور کن که تو اگر اولین آغاز منی مطئمن باش که آخرین لحظه زندگی ام نیز پایان ما نخواهد بود.
ای عشق پس پایانی در راه نیست ، ما که عشق همیم پس دیگر جدایی در کار نیست.
دیگر سکوت بین ما معنایی ندارد ، فریاد بزن ای عشق که در سکوت عاشقانه اشک نریزم و همراه با تو فریاد بزنم .
 فریاد بزنیم تا دنیا بفهمد که دو دیوانه درونش به عشق هم زندگی میکنند.

نظرات 1 + ارسال نظر
maani یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ

salam azizam
kheyli webloge naazi dari
malume ke ashegh shodi enshalla harche zudtar be unike mikhay beresi
du3t daram
movaffagh bashi

merc azizam

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد