در این حال و هوایی که بی تو هستم ، تنها هستم ، چشمهایم بهانه میگیرد و شانه هایم به تکیه گاه نیاز دارد.
این چشمهای بهانه گیرم ، بهانه دیدن تو را میگیرند ، این شانه های خسته به انتظار تو نشسته اند.
دستهای پر از نیازم به دستهای مهربان تو نیاز دارند.
من که به قلب تو پناه آورده ام ، مرا بی سرپناه نکن ، شانه هایم به تیکه گاه نیاز دارند ، یک تکیه گاه برای آرامش و یک فرصت برای در کنار تو بودن.
این آرامش را از من نگیر ،بگذار احساس کنم که دیگر بی سرپناه نیستم ، بگذار احساس کنم که میتوانم یک عاشق باشم ، عاشقی که برای رسیدن به تو بی قراری میکند و میداند اینک که در قلب تو اسیر است ، بدون تو دیگر زندگی برایش به معنای خط آخر نفس کشیدن است .
نگذار به آخر خط برسم ، آنجایی که دیگر به هیچکس امیدی ندارم .
مرا باور کن در این حال و هوایی که هستم ، احساس درونی مرا در قلبت حس کن و بدان که شانه هایم در این لحظه ها به تکیه گاه نیاز دارند ، تکیه گاهی که تو باشی .
آغوشم بی قرار است تا تو را در میان خودش بگیرد ، بفشارد تا آرام کند قلبی که بی تاب است و آسمان چشمهایم که مدتهاست ابری و دلگرفته است را آبی کند.
هنوز رنگ آبی آسمان چشمهایم را ندیده ام از لحظه ای که تو آمدی طعم شیرین محبت و عشق را نچشیده ام ، عاشق هستم، اما با عشق، به آن لحظه های زیبا نرسیده ام .
بیا و سرت را بر روی شانه هایم بگذار تا احساس کنم یکی را در این دنیا دارم که او نیز به عشق من زنده است….بگذار تا آن لحظه های زیبای عشق را نیز ببینم.
سلام
خسته نباشید
وبلاگ واقعا زیبایی دارین
پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزند
سبدی هست در اندیشه من که پر از گل /بدهم هدیه به تو
/غافل از اینکه تو خود ناب تری /یک جهان گل بخورد غبطه به تو
" آپم.خوشحال میشم سر بزنی "
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

سلام بر بانوی ایستاده بر بلندای خیال
کجایید بانو ؟
salam ziba
وبلاگتم زیباس
فقط اگر عکسهایی هم توش بذاری جذابتر میشه
از گوهر دشت اومدم
برات پیام هم گذاشتم
ممنون